
انشا آزاد با موضوع خواهر
انشا خواهر
هر انسانی وارد باغی می شود آرزوی میوه ای یا گلی را می کند .
من هم وارد اقیانوس شدم و از میان جزیره های اقیانوس وجودش ، جزیره قلبش را انتخاب کردم . آدرس وجودش ، ساحل آرامش - سوار بر قایق آرزو - مقصد جزیره قلب ...
وارد جزیره که شدم به جاده ی مهربانی رسیدم ، در جاده ی مهربانی با چیزهای زیادی روبرو شدم ، در هرکدام از خط های سفید جاده مهربانی خاصی نهفته بود ، بعد از آن به خیابان محبت رسیدم ، خیابانی که تا چشم می دید انتها نداشت و موج آور محبت بود ، خوبی ها همچون ماهی در وجودش شناور بودند .
در خیابان محبت کوچه ای بن بست وجود داشت ، کوچه ای که تمام محبت وجودش را خلاصه می کرد ، کوچه ای با دیواری از جنس آجرهای نیک ورزی ، اقیانوس وجودش آبی رنگ ، آبی همچون اقیانوس بی کران .
نوری از وجودش جرقه می داد گویا شعاع نور آفتاب بود . نوری که با بخشایش و بزرگی اش اقیانوس وجودش را رنگین می ساخت .
خلاصه وجودم با وجودش یکی شده بود و وجودش را از مهر وجودی عمیق تر می دیدم "خواهرم" این را نوشتم که تو را توصیف کنم .
نظر شما در مورد این انشا چی هست ؟ نظر بزارید ممنونم