- نویسنده : Admin
- بازدید : 8736 مشاهده
- دسته بندی : انشا پایه هشتم , انشا صدای وزش شدید باد ,

انشا جدید در مورد صدای وزش شدید باد
انشا جدید در مورد صدای وزش شدید باد
یادم می آید زمانی که بچه بودم و هنوز به سن قانونی برای به مدرسه رفتن نرسیده بودم در خانه ی ویلایی بسیار بزرگی زندگی می کردیم .
در یکی از شب ها پدرم به سر کار رفت و من و مادرم تنها در خانه بودیم و پس از گذشت چند ساعت مادرم تصمیم گرفت تا به خانه ی مادرش که یک کوچه بالاتر از ما بود برود .
هنگامی که مادرم از خانه خارج شدباد به شدت وزیدن گرفت و صدای های و هوی آن از سوراخ های در و پنجره به گوش می رسید و باعث می شد تا در درون من کمی ترس ایجاد شود که در آن شب باد با آن صدا های هولناکش باعث شد تا برق را از ما بگیرند و در آن زمان بود که ترس در من چندین برابر شد .
در آشب به غیر از ترسیدن و فکر های ترسناک و ناجور کردن چیز دیگری به ذهنم خطور نمی کرد و گاهی درون حیاط را نگاه می کردم که همانند آسمان شب پر از سیاهی شده بود و باد به شدت در حیاط ما را تکان می داد و من از ترس به خود می لرزیدم و آن شب خاطره ی بسیار بدی برای من در زندگی ام ثبت شد و پس از تحمل کردن یک ساعت ترس مادرم به خانه بازگشت و گویی که کل بهشت را به من بخشیدند .
نظر شما در مورد این انشا چی بود ؟ نظر بزارید ممنونم .
هرگونه کپی برداری از متن در سایت های دیگر ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد .
خوب بود ولی به درد انشا نمی خورد به نظر من فقط یک حکایت یا داستان بود
بدک نبود
معمولی.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
عالی بود